دیوونه بود ، خیلی فک میکرد ، ناراحت بود انگارغصه اصن از نگاش معلوم بود ، اینکه تو آینه اس رو میگمهی با خودش میگفت
انتظار بهتر از ایناشو داشتیمیوقت فک نکنی از دستای خالیمون ناراحتیمایا مثلا از اینکه کسی قدم بامون جا سختا زندگی نمیزارهنه اینا عادی شده واسمون ، غذا روز و شبمونه .انتظار بهتر از ایناشو داشتیمهی میگفتیم ، یه روزی که داریم از غصه ،از فکر ، این گلای قالی و نیم ساعته نگاه میکنیمیکی بیاد دستشو حلقه کنه دور گردنمون، بگه چته دیوونه ، غصه نخور من هستم .یکی که حواسش خیلی بهمون باشهاین مو سفیدا جلو سرمونو که ببینه بند دلش بریزه .یکی که تا ازش یک ساعت دور شیم ،دلش قد نوک سوزن بشه واسمون .ما هنوز اینجا ، این گوشه دل دنیا ،اونجا که هیشکی حواسش نی ، منتظریم ... !#ارشیا_فارسیبرچسب ها : داستان کوتاه
شنبه ششم بهمن ۱۳۹۷ | 15:17 | ارشیا فارسی
| اشعار ارشیا فارسی...
ادامه مطلبما را در سایت اشعار ارشیا فارسی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : arshiafarsio بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 8 خرداد 1401 ساعت: 1:30